پسر شیرین زبونم
شب بیست و هشتم اردیبهشت یعنی شبی که بیست و پنج ماهگیت تموم میشد، تب کردی و این شروع یه سرماخوردگی شدید و طولانی بود که بیشتر از سه هفته طول کشید و آخرش هم تبدیل شد به خروسک و مجبور شدی دو تا آمپول بتامتازون بزنی تا خوب بشی. دادن آنتی بیوتیک و شربت هم شده بود یه مصیبت، از بس دارو خوردی و فایده نکرد و تو هم کلافه شده بودی و حق هم داشتی. دیگه از بدغذایی و لاغر شدنت نگم بهتره که داستان همیشگی بود... اما تو این مدت حسابی شروع کردی به حرف زدن و هر چی میشنیدی، تکرار میکنی....درست و کامل. در ضمن شروع کردیم به یادگیری زبان و تا حالا ده تا اسم حیوون رو یاد گرفتی (مرغ، خروس، ببعی، گاو، اسب، الاغ، میمون، گربه، سگ، ماهی). وقتی این حیوونها رو میبینی، دی...
نویسنده :
مامانی
0:47